طاقت بیار رفیق :)

شرح زندگی

 اگه از خدا نمیترسیدم تا الان خودمو خلاص کرده بودم...

از دست همه خسته ام.از دست خانوادم...

مامانم که همیشه سرم غر میزنه. دختر باید اینجوری باشه دختر باید اونجوری باشه...

منو به حال خودم نمیزاره. بابام که همیشه منو بچه حساب میکنه و احتراممو نمیزاره. انگار نه انگار 18 سالمه.

داداشم که دیگه واسم اعصاب نذاشته... خسته شدم.

تو هیچی شانس نیاوردم. انگار زندگم طلسم شده. به هر چی میخوامو براش نقشه کشیدم نمیرسم....

هر چی از خدا خاستم بم نداد... گریه کردم. التماس کردم...خدا هم دوسم نداره.

کاش خودکشی گناه نبود...کااااااااش

نوشته شده در شنبه 29 مهر 1391برچسب:,ساعت 10:3 توسط سمانه| |

وااااااااای دیگه خسته شدم از دست مامانم...

بابا من تنبل!! اصن من بی ارزه! ول کن توروخدا!

از هرچی کار خونه متنفرم من اصن بدم میاد از کار خونه چرا ول نمیکنی؟؟؟؟

نمیدونم چرا من از کار خونه بدم میاد؟ یه جورایی خلق و خوی پسرونه دارم!! اصن با دخترا و کارای سوسولیشون حال نمیکنم! اصن ازینکه دخترم خیلی ناراحتم...اگر پسر بودم حتما موفق بودم :(

 

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:,ساعت 16:0 توسط سمانه| |

"درسته فرهادی نبودم که جلوش کوه باشه ولی واسه تو گذاشتم من از جون مایه..."

این آهنگ یکی از بهترین و صمیمی ترین دوستامه که انشاالله در آینده یکی از موفق ترین رپر های ایران خواهد شد:

http://hipstars.blogfa.com/post-15.aspx

محمد صیاد کبیر

 

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:,ساعت 15:50 توسط سمانه| |

خوب یادتونه بهتون گفتم یکی دیگرو دوس دارم؟

آره...نمیدونین چه قدر دوسش دارم. طوری که حاظرم هرکاری براش کنم .ولی افسوس که پیشه من نیس.ازم دوره... اون یه شهر دیگه من یه شهر دیگه

اونم خیلی دوسم داره. دیگه طاقت نداریم. همیشه با هم در ارتباطیم. خیلی دوس داریم دستمان تو دست همدیگه باشه. علت اصلی که با کیارش به هم زدم همین بود. اسمش محمده.

خیلی همدیگرو دوس داریم. حاظرم هرکاری کنم که فقط واسه دقایقی پیشش باشم :(

ولی حیف که بعید میدونم بتونم به اون شهر برم. ولی دعا میکنم... دیشب بهم دیگه اس میدادیم. بهم گفت دیگه طاقت ندارم. میخوام ببینمت...دستاتو بگیرم. هر روز که میگذره بیشتر  آتیش عشقم شعله ور میشه... کاش بمیرم اگه قرار نیس بهش برسم :((((

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:,ساعت 15:38 توسط سمانه| |

طاقت بیار رفیق(سیاوش قمیشی)

طاقت بیار میشه شنید...خندیدن دلخواه رو/تو زنده میمونی رفیق طاقت بیار این راه رو

طوفانو پشت سر بزار...اون سمت ما آبادیه/این زمزمه تو گوشمه فردا پر از آبادیه

طاقت بیار رفیق...دنیا تو مشت ماست/طاقت بیار رفیق خورشید پشت ماست

طاقت بیار رفیق...ما هر دو بی کسیم/ طاقت بیار رفیق داریم میرسیم

اینم لینک دانلودش:

http://isfmusic.mihanblog.com/post/43

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:,ساعت 3:45 توسط سمانه| |

روز اولی که با کیارش آشنا شدم تو فیس بوک بود... راستش دختری نبودم که به پسرا محل بدم. خیلی پیله میکرد. خیلی از خودش حرف میزد. کم کم وابسته شد. عاشقم شد...منم ازش بدم نمیومد. شمارمو بهش دادم. به هم اس میدادیم. رابطمون جدی شد. منم یه جورایی دوسش داشتم...به هم عادت کرده بودیم.

اون خیلی منو دوس داشت. یه لحظه هم ولم نمیکرد.

ولی یه روز...مامانم متوجه شد. همه چی خراب شد...تا یه مدت از همدیگه بیخبر شدیم. من رفتم مسافرت. وقتی برگشتم دیدم مسج داده رو فیسبوک بهم. از حالش بهم خبر داد...راس میگفت خدایی,خیلی داغون شده بود.منم همینطور...داغون بودیم دوتامون. ولی کم کم دور از چشم خانوادم دوباره با هم در ارتباط شدیم. دیگه مثه قبلا نبود رابطمون...همش میترسیدیم. همش نگران بودیم. کیارش که بیشتر از من داغون بود. میترسید منو از دست بده.

دیدم نه...نمیشه. اینجوری دوتامون داغون میشیم! با یه پیام تو فیسبوک واسه همیشه ازش خدافظی کردم. گفتم داغون میشیم... غافل ازینکه اینجوری بیشتر داغون میشیم.

تو قیسبوک منو بلاک کرد. خیلی ناراحت شدم گفتم چرا؟ گفن داغون میشم میبینمت...گفتم پس بزار فراموشت کنم.دیگه نه ازم خبر بگیر نه جلوی من ظاهر شو... ولی دیشب رفتم رستوران. عمدا از جلوم رد شدو رفت گوشه منو زیر چشمی پایید... بهش اس دادم گفتم: میخوای داغونم کنی؟میخوای عذاب بکشم؟میخوای دیوونه شم؟ کاش هیچوقت باهات آشنا نمیشدم...

صبح که از پاشدم اس داده بود: فک میکنی فقط خودت عذاب میکشی؟ تو میدونی با من چیکار کردی؟میدونی چه بلایی سرم آوردی؟...یه سرس حرفایی دیگه که یادم نیس...

داغونیم. دوتامون. ولی من از یه جا دیگه هم دارم ضزبه میخورم. یکی دیگه هست که خیلی دوسش دارم. اونم دوسم داره.... در موردش بعدا میگم

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:,ساعت 3:23 توسط سمانه| |


Power By: LoxBlog.Com